از اون کولز گازی که اون پشت بود یک باد خنکی در موهای ما میوزید، پشتیه این صندلیه هم نرم بود، ما هم هی باهاش بازی میکردیم.
کمی در فکر فرو رفتیم و دیدیم یک مرد برای خوشبختی دیگه به چی نیاز داره!
من چيزي براي پنهان كردن ندارم!
ارسال شده در دسته مینیمال | 3 Comments |