طولاني‌ترين داستان تاريخ

۱۳۸۷/۰۱/۰۹
هوا تاريك مي‌شود، شب مي‌شود، و اشك، اين خيس‌ترين كلام عاشقانه، بي صدا وارد مي‌شود.
چشم‌هاي خيس بسته مي‌شوند، صبح مي‌شود.
چشم‌هاي سرخ بيرون را مي‌نگرد.
امروز هم هيچ...
و باز شب مي‌شود.
و طولاني‌ترين داستان تاريخ به قلم چشم نوشته مي‌شود.

0 Comments

ارسال یک نظر

ترجمه شده برای بلاگر فارسی و توسط مجتبی ستوده | این وبلاگ برای تمامی مرورگرهای موجود بهینه سازی شده است
ایجاد شده با قدرت بلاگر | خوراک مطالب | خوراک نظرات | طراحی شده توسط MB Web Design