طلوع ميكند آن آفتاب پنهاني
زسمت مشرق جغرافياي عرفاني
دباره پلك دلم ميپرد نشانهي چيست
شنيدهام كه ميايد كسي به مهماني
تو اي خلاصهي غمهاي مانده در دل من
بيا كه وا رهم اين بغضهاي زنداني
تو اي تمام رايحهي نرگسان روي زمين
بيا كه اين غم هجرت غميست طولاني
نديده چشم ترم روي چونمهت محبوب
بيا كه آب دو چشمم يميست طوفاني
شكوه نام تو جان مايهي سخنهايم
بيا كه لال شوم زان جمال نوراني
سپيده ميزند از مشرق زمين هر روز
نفس شماره زند پس چرا نميآيي؟
زسمت مشرق جغرافياي عرفاني
دباره پلك دلم ميپرد نشانهي چيست
شنيدهام كه ميايد كسي به مهماني
تو اي خلاصهي غمهاي مانده در دل من
بيا كه وا رهم اين بغضهاي زنداني
تو اي تمام رايحهي نرگسان روي زمين
بيا كه اين غم هجرت غميست طولاني
نديده چشم ترم روي چونمهت محبوب
بيا كه آب دو چشمم يميست طوفاني
شكوه نام تو جان مايهي سخنهايم
بيا كه لال شوم زان جمال نوراني
سپيده ميزند از مشرق زمين هر روز
نفس شماره زند پس چرا نميآيي؟
0 Comments