امروز هجدهم ذيحجّه است. حدود بيست و سه سال از اولين روز اسلام ميگذرد، ماه ذيحجّه است و موسم حج، امسال رسول خدا -صلي الله و عليه وآله- تمام احكام حج را به مردم آموختند، شايد بعداً ديگر فرصتي براي اين كار وجود نداشته باشد!
تقريبا در ميان راهِ برگشت هستيم در منطقهاي به نام جحفه. چند دقيقه پيش سواري از پشت سر به ما رسيد و گفت برگرديد، رسول خدا -صلي الله و عليه و آله- همهي حجّاج را فرا خواندهاند، و ميخواهند مطلب مهمي را براي همه بيان فرمايند. ما هم اطاعت امر رسول خدا -صلي الله و عليه و آله- كرديم و داريم برميگرديم، آن جلو تر انگار خيلي شلوغ است، همه كنار بركهي خُم جمع شدهاند، همه دارند باهم حرف ميزنند، هيچ كس نميداند جريان چيست، چه اتفاقي افتاده كه رسول خدا -صلي الله و عليه و آله- در اين روز گرم بهاري اين همه آدم خسته از سفر را در اين بيابان جمع كرده اند.
يكي ميگويد: اين كار از محمد -صلي الله و عليه و آله- بعيد است، حتما اتفاق مهمي افتاده كه او چنين كاري كرده است.
بعضي ميگويند: حتما آيهاي نازل شده.
سخنراني شروع شده، رسول خدا -صلي الله و عليه و آله- جملهها را يكي يكي ميفرمايند و عدهاي هم آنها را دو باره با صداي بلند براي پشت سريها باز ميگويند.
اگر از من بپرسي ميگويم حرفها بوي وصيت ميدهد.
آه! ناگهان چه غمي بر دلم نشست؛ پس اسلام چه ميشود، مگر ميشود پيامبر نباشد و اسلام زنده بماند؟! پيامبر هميشه ميفرمودند بعد از من پيامبري نيست؛ آنقدر به محمد -صلي الله و عليه و آله- عادت كرده ايم كه تا به حال به اين فكر نكرده بوديم.
صداي پيامبر -صلي الله و عليه و آله- را ميشنوم كه ميفرمايند: هر كس من سرور و مولاي او هستم، اين علي مولا و سرور اوست.
انگار اين جواب من بود! همين انتظار را هم داشتم، مگر ميشود پيامبر مهربان ما، امت را بي صاحب رها كند! خيلي خوب فهميدم كه بعد از پيامبر علي -عليه السلام- جانشين است، همه اين را خوب فهميدند.
تقريبا در ميان راهِ برگشت هستيم در منطقهاي به نام جحفه. چند دقيقه پيش سواري از پشت سر به ما رسيد و گفت برگرديد، رسول خدا -صلي الله و عليه و آله- همهي حجّاج را فرا خواندهاند، و ميخواهند مطلب مهمي را براي همه بيان فرمايند. ما هم اطاعت امر رسول خدا -صلي الله و عليه و آله- كرديم و داريم برميگرديم، آن جلو تر انگار خيلي شلوغ است، همه كنار بركهي خُم جمع شدهاند، همه دارند باهم حرف ميزنند، هيچ كس نميداند جريان چيست، چه اتفاقي افتاده كه رسول خدا -صلي الله و عليه و آله- در اين روز گرم بهاري اين همه آدم خسته از سفر را در اين بيابان جمع كرده اند.
يكي ميگويد: اين كار از محمد -صلي الله و عليه و آله- بعيد است، حتما اتفاق مهمي افتاده كه او چنين كاري كرده است.
بعضي ميگويند: حتما آيهاي نازل شده.
سخنراني شروع شده، رسول خدا -صلي الله و عليه و آله- جملهها را يكي يكي ميفرمايند و عدهاي هم آنها را دو باره با صداي بلند براي پشت سريها باز ميگويند.
اگر از من بپرسي ميگويم حرفها بوي وصيت ميدهد.
آه! ناگهان چه غمي بر دلم نشست؛ پس اسلام چه ميشود، مگر ميشود پيامبر نباشد و اسلام زنده بماند؟! پيامبر هميشه ميفرمودند بعد از من پيامبري نيست؛ آنقدر به محمد -صلي الله و عليه و آله- عادت كرده ايم كه تا به حال به اين فكر نكرده بوديم.
صداي پيامبر -صلي الله و عليه و آله- را ميشنوم كه ميفرمايند: هر كس من سرور و مولاي او هستم، اين علي مولا و سرور اوست.
انگار اين جواب من بود! همين انتظار را هم داشتم، مگر ميشود پيامبر مهربان ما، امت را بي صاحب رها كند! خيلي خوب فهميدم كه بعد از پيامبر علي -عليه السلام- جانشين است، همه اين را خوب فهميدند.
از سخنراني پيامبر برايم بنويس ..........منتظرم